قرصِ قَمر...

شرح ندارد!

قرصِ قَمر...

شرح ندارد!

الاغ کوچک من با چشم های غم گین و دست های بازش، همیشه جایی را نگاه می کند ک نمی دانم کجاست. شاید مامانش را می خواهد، شاید دوست هایش را، شاید هم شال گردنش را.

شال گردنش را من خودم گم کرده ام. سال ها پیش توی حیاط خاله زهرا اینها گم ش کرده ام.

مامان بدی بوده ام من...

.

نکته : این الاغ را آتنا داده است به من.

شب ها می نشیند بالای سرم و همینطور فقط غصه می خورد.

روزها از پنجره بیرون را نگاه می کند.

بغل های من هم غمش را کم نمی کند. هیچ چیز غمش را کم نمی کند.

آتنا، تو نمی دانی چرا غم دارد؟

شاید دلش برای تو تنگ شده؟

  • خاتون

نظرات  (۱)

شایدهم برای شال گردنش
پاسخ:
اوهوم...